مادرانه

قصه آمدنت 2

بزار اول از شبی بگم که اومدی،16فروردین ساعت 9:05دقیقه پاتو گذاشتی تو دنیای ما..هرچند ازبرخوردای بعضی از پرستارا خیلی ناراحت شدم اما وجود تو بهم آرامش میداد..فقط کاش مسیولین وقتی بیمارستانای دولتی رو از نظر امکانات تجهیز میکنن یه نظارتی هم به رفتار پرسنلش داشته باشن و فکر نکنن کسی که میاد دولتی زایمان میکنه از سر بدبختیه یا اینکه میخواد پول کمتر بده،خیلیا اونجا بودن مثل من که از سر اجبار رفته بودیم و واقعا برخوردای بعضی از کارکنان آزار دهنده بود.. خلاصه اینکه فرداش بدون هیچ تشریفاتی بردیمت خونه..دو سه روزی خونه بودی که برای تست زردی بردیمت همون بیمارستان و دکتر با معاینه گفت که زردی داری و آزمایش داد و زردیت 16بود و برای شما که زود به دنیا ...
9 ارديبهشت 1394

قصه امدنت

یا حی همیشه برنامه هات همونجوری که میخوای پیش نمیره..یه وقتایی کلی برنامه میریزی و تصمیمای جورواجور میگیری ولی یهو با یه اتفاق همش نقش بر آب میشه!مثل اومدن شما دخترکم تمام عید رو یا خاله منصوره خونه ما بود یا من خونه مامان جون..سه چهار روز رفتم خونه مامان جون و رفتیم چندتا بیمارستان دیدیم و صحبت کردیم و در اخر تصمیم گرفتم بیمارستان ساسان زایمان کنم،واینکه میخواستم از 19فروردین بیام تهران خونه مامان جون بمونمو زیر نظر دکتر خودش که بیمارستان ساسان هم کار میکرد باشم تا وقت زایمان..بعد که برگشتیم با خاله کرج دقیقا تا ظهر روز 15فروردین خاله پیشم بود و ظهر رفت دانشگاه، از نیمه های شب دردام شروع شد..اما توی فاصله زمانی بلند..صبح زود رفتم دکتر ...
8 ارديبهشت 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد